وجود سنگیات را بشکن و احیا کن،
تا مستعد گداختگی و جاری شدن گردی
تا آنگاه بتوانی در سیر نورد نبرد زندگی،
ورقی قابل گردی که یار، خطی از
جمال و جلال خویش را بر تو بنگارد.
(خاکی)
درآمد
چه شبی؟! چه روز دیگرگونهای! لشگر خواب به چشمانم حملهور است، میترسم خوابم ببرد و این همه حسها بپرند. بارهای بار تنبلیهایم، چه معناسازیهایی را که نابود نکرده است، آری، حسها، درست مثل پرندههایی هستند که تا بجنبی از قفس لحظهها میگریزند. میروند و از آنها جز غبار خاطرهای گنگ چیزی برجای نمیماند. امشب، وقت عمل به شعاری است که همیشه میدهم: نوشتن را به خود تحمیل کنید.
متن کامل را در زیر دانلود کنید
سفرنامه – بازدید از فولاد مبارکه