گاهنبشت: کتاب‌شویی

گاهنبشت: کتاب‌شویی

گاهنبشت: کتاب شویی

«مرا رسالۀ خود باید…»

تقدیم آنان که:
در این روزهای شگفت دو گونه کتاب می‌خوانند: یکی کتاب «خود» و دیگر، کتابی از «دیگری»

مقدمه:
در روزهای اخیر با چرخش زمین، آفتاب از پنجره به قفسه کتاب‌های من می‌تابد. امروز که در میان انبوهی از کتاب‌ها نشسته بودم و حملۀ لشگر تاتاری پرتوهای خورشید به کتاب‌ها را نگاه می‌کردم، در این اندیشه فرو رفتم که چگونه نور کتاب‌ها را نابود می‌کند؟! در جریان این تأمل گاه و بیگاه بیت خواجه را زمزمه می‌کردم که:

بشوی اوراق درس اگر همدرس مایی
که علم عشق در دفتر نباشـد

لحظاتی پیش وسط بیت خواجه به خود نهیبم زدم که تو برای این تاخت و تاز نور، چه شعر بی‌ربطی می‌خوانی، نور از کجا و آبی برای شستن از کجا؟!

اما به سرعت به خودم پاسخ دادم: نورشویی یعنی: شستن وجود در چشمه جوشان خورشید. در جدالی درونی بودم که سایه‌ای بر سرم افتاد. مادرم روی سرم ایستاده و نگاهم می‌کرد و سرش را تکان می‌داد و گفت: «چی شده دوباره سرت تو کتاب‌هاس؟!»

– کی سر ما در این سرمای عالم به کتاب‌ها گرم نیست مادر؟

– نگاه تندی به من انداخت و گفت: «من از بچگی به تو گفتم کم بخوان گوش ندادی،این کتاب خواندن ترا از مردم می‌گیرد، حوصله‌ات و تحملت کم می‌شود، با همه نمی‌توانی گفت و لطف خوب بکنی، دلت سنگین می‌شود…»

نگاهش کردم و خندیدم و گفتم: به قول شما با این همه خواندن این همه جاهلم اگر نمی‌خواندم که…. کلامم را قطع کرد و با عصبانیت رفت تا سبزی پاک کند. نهیب مادرم این پرسش را در من زنده کرد که: چرا شمس تبریزی دستور داد تا مولانا کتاب نخواند، حتی کتاب پدرش سلطان‌العلما را؟!

بی تردید او می‌دانست که خودشیفتگی ناشی از « فربگی ذهن» می‌تواند به نوعی به بی‌عملی بیانجامد. سلوک راستین نیازمند نوعی «تخلیه» است تا آدمی به «تجلیه» برسد یعنی ظهور انوار حقانی در او. شمس می‌دانست که خواندن و بسنده شدن به آنچه معارف و علوم دینی و دانش‌های تجریدی و مفهومی و فلسفی می‌نامند نوعی انباشتگی ملالت‌آور برای خوانندگانش در پی دارد شمس در این باره گفت: «هر که فاضل‌تر دورتر از مقصود. هر چند فکرش غامض‌تر، دورتر است.» (این علوم با آنچه دانش تدبیر مسایل جهان و رنج‌های مردم مقصود آنها است متفاوتند.)

در زمانۀ ما این نوع دوری را می‌توان در زده شدن از امور معنوی و یأس‌های روشنفکری تبیین کرد. جناب حافظ چنین وضعیتی را اینگونه تصویر می‌کند:

نه من ز بی‌عملی در جهان ملولم و بس
ملالت علما هم ز علم بی‌عمل است. (۲)

اما چاره چیست؟ آیا نباید کتاب خواند؟ بی‌گمان پاسخ خیر است؛ چرا باید کتاب خواند و بسیار هم خواند، اما باید دانست چه خواند و آگاه بود اگر ذهن ما فقط حامل افکار زیبای دیگران باشد به معنای برخوردار بودن ما از آن اندیشه‌ها و رهاوردهایش نیست. آری، می‌توان میلیاردها تومان پول و ده‌ها کیلو طلا مانند مأموران بانک‌ها حمل کرد اما صاحب ریالی از آنها نبود، به قول شمس: «به ذات خدا که اگر هزار رساله بخواند کسی، او را همان مشرب نباشد، هیچ سود ندارد و چنان باشد که خری را بار کنی خرواری کتاب.»

دو گونه کتاب:
در سال‌های اخیر که با معیارهای متفاوتی، درجه تکامل خود را ارزیابی می‌کنم به این نتیجه رسیده‌ام که هر کسی به دو گونه کتاب برای خواندن نیازمند است:

الف) خوانش کتاب‌هایی که اطلاعاتی درباره جهان افزایش طبیعی و اجتماعی می‌دهند و می‌توانند مهارتی برای تغییر یک زشتی، نقص،کمبود ایجاد کنند.

ب) خواندن کتاب وجود خویشتن که جایگاه ما را در هستی مشخص می‌کند تا بدانیم که کیستیم، و چقدر فرصت باقی است تا برای اصلاح خویش کاری بکنیم. (۱)

شمس درباره کتاب وجود خویش می‌فرمایید: «مرا رسالۀ محمد رسول الله سود ندارد! مرا رسالۀ خود باید!! اگر هزار رسالۀ غیر بخوانم تاریک‌تر شوم! اسرار اولیای حق را نمی‌دانند و رسالۀ ایشان مطالعه می‌کنند هرکسی خیالی می‌انگیزد و معنایی از خیالش می‌انگیزد و گویندۀ آن سخن را متهم می‌کند. و هرگز خود را متهم نمی‌کند. نمی‌گوید این کفر و خطا در آن سخن نیست در جهل و خیال‌اندیشی ماست!! بزرگترین آفت بشریت هست که منکر می‌شوند با تقلید و معتقد می‌شوند با تقلید!»

برخی ساده‌اندیشان گمان می‌کنند منظور شمس از رساله، کتابی است که خود او نوشته است و با قرآن برابری می‌کند، در حالی که او آشکارا گفته است: «من عادت به نبشتن نداشته‌ام هرگز، سخن را چون نمی‌نویسم در من می‌ماند و هر لحظه مرا روی دگر می‌دهد.»

پس منظور او از رساله چیست؟ به گمان نگارنده، رساله کتابی است که خطوط آن یافته‌های باطنی ماست که گاه نامفهوم و گنگ و بی‌معنا هستند که باید پیوسته آن را دو باره نوشت و پیرایش و ویرایش کرد.

خطوطی است که بر روی خط خوش نگارنده ازلی آمده‌اند و آن متن اصیل را پنهان کرده‌اند. آگاهی مکتوم در چنین کتابی از دیگری به ما قابل انتقال نیست و باید برای آن «امی» شد نه «عامی»؛ و برای چنین خوانشی، نیاز به یافتن یک آیینه است برای بازتاب نور حق: «همه ﺧﻼﺻﻪ ﮔﻔﺖِ اﻧﺒﯿﺎ اﯾن اﺳﺖ ﮐﻪ: آﯾﻨﻪ‌ای ﺣﺎﺻﻞ ﮐﻦ.»

آبشار نور بر کتاب‌ها همچنان جاری است و من باید نوشتن مقالۀ «کتاب در مکتب عارفان» را پی بگیرم. راستی چه دشوار است فهم راز کتاب‌نویسی کتاب‌ستیزانی که صدها رساله نوشته‌اند! همین مولانا مگر هزاران بیت نسرود اما توصیه به «خاموشی» کرد و به آنان که می‌خواهند صوفی صافی شوند (نه آن که فیلسوف و دانشمند) چه توصیه شگفتی کرد:

دفتر صوفی کتاب و حرف نیست
جز دل اسپید همچون برف نیست

آری؛ چه خوش است اگر در آرمانشهری زندگی کنیم که عالمان و مدبران آن، عارفند. عارفانی که به توسعه ناپایدار ویرانگر نمی‌اندیشند و آن ناکجاآبادی نیز دل نبسته‌اند که افلاطون در آرزوی آن بود که فیلسوفان در آن پادشاهانند و شاعران در آن راهی ندارند. سرورانی که با خردجزئی شان برای بشر با وعده بهشت، جهنم سرسام مدرنیته را ساختند که اکنون در آن بشریت به «آهنگ پوچی» در ویرانه‌های پست مدرن می‌رقصد. پاییز ۱۳۹۶

یادداشت:
۱) وَكُلَّ إِنْسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَابًا يَلْقَاهُ مَنْشُورًا (13) اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا(14) (سوره اسری)

و ما مقدرات و نتيجه اعمال نيك و بد هر انسانى را طوق گردن او ساختيم كه ملازم و قرين هميشگى او باشد و روز قيامت كتابى كه نامه اعمال اوست بر او بيرون آريم در حاليكه آن نامه چنان باز باشد كه همه اوراق آنرا يك مرتبه ملاحظه كند (13). به او خطاب رسد كه تو خود كتاب اعمالت را بخوان و بنگر تا در دنيا چه كرده‌اى كه تو خود تنها براى رسيدگى به حساب خويش كافى هستى.

۲) مَثَلُ الذینَ حُمِّلوا التّوراةَ ثُمَّ لَمْ یحْمِلوهَا کمَثَلِ الحِمارِ یحمِلُ اسفاراً. (آیه 5 سوره جمعه)
کسانی که مکلف به تورات شدند، ولی حق آن را ادا نکردند، مانند الاغی هستند که کتاب‌هایی حمل می‌کنند.