درآمد
سالیانی است برای تبیین خطاهای خودم اصطلاحی ساختهام به نام حفرههای ذهنی (یا به زبان اهل رایانه باگ). هرگاه در توضیح این اصطلاح به دیگران در میمانم از خاستگاه تصویری این دو اصطلاح در آغاز نوجوانی کمک می گیرم:
نخست: پخت حلوا.
به یاد دارم هرگاه کنار دست مادرم، حلوا پختن او را نگاه میکردم و انتظار میکشیدم، می دیدم که یکباره سطح صاف حلوا در ماهیتابه شکافته میشد و حبابی بالا می آمد. این حباب مرا حیران میکرد که این چیست؟ بعدها فهمیدم حفرههای هوای گرم شده در حلوا خود را به سطح صاف حلوا در ماهیتابه میرسانند.
دوم: آبخوری ها
یادم هست هر بار که با پدرم به بانک رفتیم، من به مخزنهای شیشهای آبخوری آنجا – که بالای آبخوری نصب بود مینگریستم و انتظار می کشیدم. در این مخرنها هر چند دقیقه یکبار حبابی به سطح آب میآمد و من حیران می شدم که این حباب چیست و از کجا میآید.
بعدها که در ریشهیابی خطاهایم- که در زمان انجامشان خیلی عقلانی می نمودند -کندوکاو میکردم این تمثیلهای خودساخته یاریام کردند تا بفهمم که زیر سطح صاف استدلالهایم برای انجام هر کاری، چه حفرههایی از کششهای هیجانی( حسی- عاطفی) نهفته هست. حفرههای پنهانی که لانه تنفرها، جانبداریها، تعصبها و دهها جریان هیجانی دیگر است که با گذشت زمان پدیدار میگردند. این حفرهها به دلیل اینکه رانش و کشش قدرتمندی دارند ما را به سویی میکشانند بی آن که بدانیم. ما را اسیر خود می سازند بی آن که در لحظه پیامدهای آنها آشکار باشد. این راز همان چیزی است که آدمی گاهی بعد از اعمالی که انجام میدهد به خود نمیتواند پاسخ دهد و باور کند که آیا بهراستی این من بودم که چنان کنشی یا واکنش نامعقولی از خود نشان دادم؟
قدرت هیجان های منفعلانه در ناخودآگاه ما نامعلوم است. در گرداب این حفره ها فرو رفتن راز پشیمانی های ماست .
گاهی که به آیه وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَه در سوره قیامت فکر می کنم از خود می پرسم: آیا ملامت و سرزنش درونی- که مورد تایید علم روانشناسی نیست- آنقدر خود ملامتگر آنقدر مقدس است که خدا به آن سوگند بخورد؟ تفاوت میان خودویرانگری روانی با احساس ندامت مقدس چیست؟ آیا ظهور احساس ندامت، پرتوی از تجربه قیامت در دنیا است که در چنین سورهای آمده که آیه پس و پیش نیز بر آن تاکید دارند؟ آیا تفاوت آنها در کارکرد رهایی بخششان در رو به آینده بودن و ایجاد انگیزه برای اصلاح و جبران عمل نادرست پیشین است؟آیا…
چه پرسش های سهمگینی!!! نکند خود همینها نیز حباب باشند
پاییز 1403