نامه ای قدیمی به دکتر عبدالکریم سروش

نامه ای  قدیمی به دکتر عبدالکریم سروش

 

دکتر عبدالکریم سروش  یکی از اندیمشندان جریان ساز تاریخ معاصر است.چه با او در کلیات یا جزئیات موافق باشیم و چه مخالف. دکتر را باید در چند قلمرو داوری کرد. یکی زحماتش در حوزه مولانا .  دوم تحلیل عقلانی از دین  و انچه ایشان روشنفکری دینی می نامد و دیگر حوزه فلسفه علم. نوآوری های جناب ایشان  انکار نکردنی است. این سه قلمرو هر یک حسابی جدا دارند هر چند که با هم مرتبطند.

 

توجه من پس از برنامه های در حضور حضرت مولانای ایشان به عنوان یک دانش آموز دبیرستانی در ابتدای انقلاب( که ناتمام ماند و داستانی دارد) با انتشار  مقالات  قبض و بسط تئوریک شریعت جدی تر شد. این مقالات با موجی که برانگیخت موافقت و مخالفت هایی را تولید کرد و نبرد هایدگر و پوپر در میان اندیشمندان ایرانی آغاز گردید و به جاهای باریک کشید.

نگارنده پس از انتشار اولین شماره قبض و بسط  خدمت ایشان رسیدم تا مشاور یا راهنمای پایان نامه فوق لیسانسم بشوند . پروپوزالی در باره مبانی فلسفی مدیریت درست کرده و به ایشان دادم و از مقاله شماره 1 قبض و بسط تعریف کردم. جنابشان با تواضع گفت: ما از این کتاب و آن کتاب و نوشته هایی مثل مال شما یاد می گیریم و چیزی هم اضافه می کنیم و می شود مقاله ای.

«نظریه قبض و بسط سعی دارد که بگوید معرفت دینی از ابتدای ابلاغ آن دستخوش قبض و بسط تئوریک شده‌ و هیچگاه در یک سطح نمانده‌است. نویسنده در صفحه ۸۵ کتاب (چاپ دوم) می‌گوید:

پاره‌های مختلف معرفت بشری در داد و ستد مستمرند و ربطی وثیق با یکدیگر دارند. اگر در علم نکته بدیعی روی نماید معرفت‌شناسی یا فلسفه را متأثر می‌کند. تحول فهم فلسفی فهم آدمی دربارهٔ انسان و جهان را عوض می‌کند. انسان جهان که چهره دیگری یافت معرفت دینی هم معنای تازه به خود می‌گیرد…

مدعای قبض و بسط را در سه اصل می‌توان بیان کرد:

  • فهم (صحیح یا سقیم) شریعت، سراپا مستفید و مستمد از معارف بشری و متلائم با آن است؛ و میان معرفت دینی و معارف غیر دینی داد و ستد و دیالوگ مستمر بر قرار است. (اصل تغذیه و تلائم)
  • اگر معارف بشری دچار قبض و بسط شوند، فهم ما هم از شریعت دچار قبض و بسط خواهد شد.
  • معارف بشری (فهم بشر را از طبیعت و هستی: علم و فلسفه) دچار تحول و قبض و بسط می‌شوند (اصل تحول

ماجرای موضع های این و آن در برابر  مقاله ایشان بالا گرفت. تا این که آقای صادق لاریجانی که اکنون رئیس مجمع تشخیص مصلحت است چند نقد نوشت و و دکتر هم پاسخ و گفت و سرانجام آقای لاریجانی از سر تواضع در امد که درویشی می کنم از این پس  دیگر گفتگو را خاتمه می دهم .ناگهان دکتر سروش مطلب بسیار تندی در جواب  نوشت. من که از دکتر سروش انتظار داشتم با تو اضع اقای لاریجانی درویشانه برخورد کند شوکه شدم  به عنوان یک دوستدار، نامه حاضر را به ایشان نوشتم و پس از چندی  از طریق یکی از مسئولان نشریه کیان برای ایشان فرستادم. به نقل از اهل کیان پاسخ یافتم حالا که غوغای سخنرانی ایشان در اصفهان ( وحدت حوزه و دانشگاه) بالا گرفته مصلحت به چاپ آن نیست فکر کنم این ماجرا مربوط به آذرماه 71 بود.

دکتر سروش این رویه برخوردهای چکشی و تهاجمی  را همچنان در برخورد با ناقدان انجام داد  تا به امروز که دیگر کسی از بزرگان  اندیشه ایران با ایشان همراه نیست . این رویکرد زیر تاثیر دلبستگی به سجع سعدی و روحیه دلیری ایشان است. او یک مفروض اساسی دارد که اگر از کنار گوشه و کنایه ها ی این و آن بگذرد نوعی انفعال و ترس است.

البته  ناگفته نماند هر کسی آستانه تحملی دارد. بر ایشان ناسزاها و تهمت های بسیار ناجوانمردانه ای هم زده و می زنند و افزون کنیم در سه دهه اخیر رنج غربت را. انتقاد بر دکتر سروش ازینجاست که اگر از ایشان انتظار  فیلسوفی داشته باشیم می شود پذیرفت جواب هر  هایی را با هوی بدهد. اما دکتر سروشی که من هر گز نشنیده ام و از ایشان نخوانده ام که خود را تبلیغ کند و در وصف خود سخنی بگوید چرا در برخورد با ناقدان اینگونه می کند؟ ناقدانی که او حتی آنها را  اگر ناقد نداند اما هر چه هستند به کلام ایشان توجه کرده اند.هر چند هرگز من ندیده و نشنیده ام که ایشان بگویند یا بنویسند فلان جمله بهمان کس در رد فلان نکته درست بود.بار یروش دکتر با ناقدان فیلسوفانه است هر چند ایشان هرگز ادعای عارفی نداشته اما سادگانی چون من ایشان را اینگونه می دید.

بنده امروز با بسیاری از مواضع فکری ایشان از جمله  فهم پیام عارفان او همداستان نیستم  و باورم دارم با مولانایی که یک عمر با او زیسته، به دلیل  این که خود را ملزم به تحکیم مواضع روشنفکری دینی -که امروز دیگر طرفدار چندانی ندارد – به ناچار، با مولانا گزینشی برخورد می کند تا آرا کلامی و فلسفی خود را تایید کند. دکتر سروش اگر جامع به مولانا بنگرد (هر چند بر ابعاد جهان بینی مولانا  آگاهست) هرگز نمی تواند خدای بی صورت و رویای رسولانه را  مبنای باور عارفانه بداند. او می خواهد مولانا را تابع اسپینوزا و جان هیک کند. ( بررسی مواضع  ایشان بحث دیگری است که باید مستند به آن پرداخت.)

باری ، اصل این نامه را به یاد ایامی در اینجا آوردم . هر چند ارزش معرفتی چندانی ندارد و به  قلم جوان بیست و هفت ساله ای است. اما…

:: متن کامل نامه در قالب فایل pdf را از اینجا دانلود کنید.