مقدمه
شاید در میان دانشهای بشری، تنها بتوان علم مدیریت را با علم پزشکی مقایسه کرد. صاحبنظران در اولی به دنبال پیشگیری و درمان بیماریهای انسانی هستند و در دومی جلوگیری و بهبود بیماریهای سازمانی را پي مي گيرند.
سازمان در نگاهي پويا و زندهانگار، نيز چونان هر موجود زنده ديگر بيمار مي شود و بیماریهایی چون کاهش رضایت مشتریان و ارباب رجوع، افت بهرهوری، پایین آمدن میزان احساس تعلق کارکنان به سازمان، ناهماهنگی میان بخشهای گوناگون سازمان، تمرکز زیاد، رسمیت و پیچیدگی نامعقول ساختاري … به سراغ او مي آيد. هر یک از این بیماریها در پیکره سازمان، نشانهها و عوارضی دارند که در فرایند آسیب شناسي ( pathology ) قابل توصیف و ردهبندی هستند. بررسی تشابهها نه تنها در بخش ماهیت علم پزشکی و مدیریت قابل بررسی است بلکه در فرایند آموختن این دو علم سطح دانش پژوهان و جویندگان آنها نیز قابل مطالعه است.
پیداست که آگاهی صرف بر دانستههای علم پزشکی شرط لازمی برای درمانگری یک پزشک است، اما اگر طبیبان، تجربههای بالینی و کلینیکی نداشته باشند نمیتوانند تجویزهای بهبود بخشی داشته باشند، به همین دلیل در ایام تحصیل رشته پزشکی ، دانشجویان به همراه استاد در بیمارستانها حضور مییابند و از نزدیک آنچه را که میخوانند در قالب یک case که همانا يك بیمار واقعی است مشاهده میکنند و فرایند بهبود را که ناشی از تجویز استادان آنهاست از نزدیک تجربه و داوری میکنند و رفته رفته خود نیز به درمانگری میپردازند. و همین پزشکان در سالهای کار نیز در دورههای بازآموزی دانششان بروز میشود.
وضعیت آموزش علم مدیریت
متأسفانه فرایند آموزش عالی در حوزه رشته مدیریت به گونهای است که افراد با تکیه بر حافظه میتوانند به مدارج عالی برسند بدون آن که هیچ تجربهای در مدیریت اجرایی داشته باشند. شرایط اين رشته به گونهای است که غالب استادان و مدرسان رشتههای مدیریت، از حداقل تجربههای مدیریت بیبهرهاند و در ميان آنان كم نيستند استاداني كه در در دوره دكترا تدريس مي كنند و در عمرشان حتي يك منشي را نيز اداره نكرده اند.
شرایط آموزش در رشته مديريت، چالشی چند بعدی را به وجود آورده است که ابعادي از آن عبارتند از:
- حاکمیت تفکر ترجمهای و گسسته در فرایند آموزش علم مدیریت در کشور
- عدم تحقق رویکرد اقتضایی در جاری و ساری کردن اندیشه و نظریهپردازی مدیریتی
- وجود فارغالتحصیلان معمولاً ناکارآمد در صحنه عمل
- عدم انسجام و همگرایی بین استادان این رشته برای چارهاندیشی هم افزایانه در ایفای نقش نسبت به تصمیمگیریهای سیاسی در حوزه نظام اداری کشور
- اثرگذاری بسیار ضعیف دستاوردهای پژوهشی این رشته بر حل بحرانهای سازمانی و کمکرسانی به مسئولان اجرایی
- برخورد ضعیف با این چالشها باعث شده است که سیستم آموزشی در علم مدیریت نتواند کسانی را پرورش دهد که در عرصه نظری مدیریت ارائه کننده نظریههایی با قدرت تبیین بالا باشند و در عرصه عملی نیز بتوانند با ارائه راهحلهای کارآمد، گره گشا باشند.
خاستگاههای این چالشها میتواند معیارهای نامناسب گزینش دانشجویان و استادان، دخالت عوامل سیاسی در انتصابات سازمانی و در نتیجه بیمعنی شدن تحصیلات مدیریتی، آشفتگی در سیستم آموزشی رشته مدیریت و نحوه امتیازدهی به فعالیتهای دانشجویان … و در نهایت ناکارآمدی شیوه تدریس در این رشته است، اکنون وقت آن رسیده است که بپرسیم تا کی دانشجویان در رشته مدیریت باید ظرفهای خالی فرض شوند که باید منفعل در برابر ریزش مستمر استادان، از دانشی که عرضه میشود لبریز شوند؟…
تبیین دقیق آنچه که گذشت نیازمند پژوهشی آسیب شناسانه و فراگیر است، بگذریم، مسأله ناکارآمدی و بدور از واقعگرایی بودن غالب استادان نیازمند به برخوردی جدی و فعال است… شاید دم دستی ترین راهکار برای کاهش بحران تقویت کارآمدی دانشآموختگان رشته مدیریت، اجباری کردن فعالیت موردنگاری و موردکاوی در هر درسی از درسهای تخصصی رشته مدیریت باشد.
توجه نگارنده به موردکاوی
در اولین تجربه کاری جدی خود با احساس ناکارآمدی روبرو شدم. همین موضوع توجه مرا به فهم قواعد بهرهگيري از تجربه هاي ديگران کشاند. حاصل آن تلاشها موجب نگارش موردهایی شد که گاه و بیگاه در مجلههای محدود بيست سال پيش منتشر شدند. سرانجام آن موردنگاري ها به نگارش کتابی انجامید.
مولف کتاب مذکور علیرغم وجود معادل های افته ، قضیه ، مطالعات مورد و …. ) در زبان فارسی برای case study معادل موردکاوی را پیشنهاد کرد، و براي اين معادل گزيني استدلال هايي آورد، از جمله آن که چون پاسخ به سئوالات یک مورد(كانون هاي كندوكاو) نیازمند به کنکاشي در اعماق و ابعاد فراتر از ظاهر مسائل است ، و در برگيرنده نوعی وحدت درونی با موضوع و مساله مورد می باشد لذا بهتر است از واژه کاویدن به جای مطالعه استفاده کرد.
معادل مورد كاوي كه از سوی مولف در سال 1370 در مجله دانش مدیریت دانشکده مدیریت مطرح شد از سوي پارهای همکاران پذیرفته شد. این معادل در چند سال اخيـر نيز به همت پارهاي از نویسندگان و مترجمان، كتابها و مقالاتـي در جهت تشريح و توضيح موردكاوي به بازار عرضه گرديد. در اين ميان نگارنده نيز در فرصتهاي آموزشي كه در مراكز و سازمانها برايش پيش ميآمد در تلاش بود تا از موردكاوي بهعنوان يـك روش آموزشـي (نه روشي براي تحقیق) بهره گيـرد و از ايـن طريق با توسعه ميزان مشاركت در فـرآينـد يادگيري، بهرهوري نشستهاي آموزشي را بـالا ببرد، شاید بـاورمندي به بهرهگیری از علم مديريت را در کشور افزايش داد.
جايگاه مورد كاوي در فرآيند يادگيري سازماني
چگونگی آموزش موثر مدیران ، یکی از اساس ترین سئوالات علم مدیریت است که ذهن برنامه ریزان را برای ایجاد بهبود و توسعه سازمانی به خود مشغول داشته است ، این مشغولیت از آنجا ناشی می شود که مدیران علی رغم اعتقاد قلبی به ضرورت آموزش با محدودیت و مسائلی از قبیل هزینه ، زمان ، میزان تاثیرگذاری … دوره های آموزشی روبرو هستند.
متاسفانه اغلب مترجمان ایرانی ، دو واژه EDUCATION و TRAINING را مترادف پنداشته و آن را آموزش ترجمه می کنند و درحالی که قلمرو معنائی و مصداقی این دو واژه باهم متفاوت است.
واژه EDUCATION غالباً به مفهوم آموزش و پرورش عمومی است که رسالت آن افزایش توان علمی افراد و ایجاد دانش (KNOWLEDGE) در آنهاست و در حالی که واژه TRAINING (با الهام از مسیر حرکت قطار) بر نوعی از آموزش کاربردی توجه دارد که در آن مقصد و هدف خاصی از آموزش دنبال می شود که آن هدف، ایجاد مهارت و توانش (SKILL) در افرادی است که مسئولیت شغل خاصی را به عهده دارند.
ویرایش اول کتاب
در سال ۱۳۷۳ در کتابی به نام موردکاوی و موردنگاری در مدیریت تدوین نمود که توسط انتشارات دانشكده مديريت دانشگاه تهران به چاپ رسيده است.
در این کتاب براي اولين بار اصطلاح موردكاوي به عنوان معادل فارسي (case study) مطرح شد.
متن کامل مقاله را میتوانید در فایل زیر مطالعه کنید: