درآمد
در میان روشنفکران و هنرمندان بندرت می توان کسی را یافت که اسیر نوعی خودشیفتگی و خود مرکزی نباشد. بیشتر آنان به گونهای در این توهمند که مرکز عالمند و نماینده انحصاری عرضه کالای حقیقت در بازار جهان. به دلیل چنین ویژگیهای ناپسندی، باید بسیاری از آنان را از دور دوست داشت و نزدیکشان نشد، زیرا ممکن است چیزهایی دیده و شنیده شود که آدمی را از بهره مندی از آثارشان نیز دلزده کند.
من حرف نوی نزدهام
فایل صوتی قصه زندگی من که گفتگوی غیررسمی با استاد ملکیان درباره سیر زندگی ایشان است خاطره ای را در من زنده کرد. حدود ده سال پیش روزی در شهر کتاب را دیدم و داوریاش را درباره خودش در سخنرانی که کرده بود در گوشی ام برایش پخش کردم. استاد در آن سخنرانی از زبان دوستی در خود را چرخ گوشتی توصیف می کند که مطالب دیگران را به شکل دیگر در می آورد، یعنی همان سه فضیلتی که جنابشان در فایل صوتی مذکور برای خود برمی شمرد:
1) منظمسازی و تنظیم منطقی مطالب پریشان این و آن.
2)ساده سازی مطالب پیچیده با حفظ اصالت آنها.
۳)نشان دادن لوازم منطقی باور به یک رای.
فهم درست فروتنی
این قضاوت استاد درباره خودش را باید صادقانه و دقیق داشت. بنده که سالهاست از کارهایشان بهره بردهام و نکته ها آموختهام شهادت می دهم هرگز از ایشان نشنیده ام که خود را نظریهپرداز نوآور معرفی کنند.( این داوریام در حالی است که با بسیاری از دیدگاههایی ایشان در حوزه عرفان و جامعه شناسی همسو نیستم و بر آن نقدکهایی هم نوشته ام . هر چند ایشان هم به سنت بزرگان ایرانی به نقد بی محلند و در نفی و اثبات آن نمی کوشند.). این تواضع استاد ملکیان برای خیلیها،( از جمله نگارنده این سطرها،) باید درسآموز باشد. بویژه آن عدهای که با به هم چسباندن چند واژه ( و در رشته من مدیریت با کشیدن چند دایره و مستطیل) دچار توهم شده اند که به مقام نظریهپردازی و مدل سازی نائل آمدهاند و کوس اناالحق زده و هر جا برسد نظریهپردازبودن خود را جار می زنند بی آنکه بدانند فرآیند رسیدن به یک نظریه و شرایط معتبر بودنش و فرق هایش با نظردهی چیست.
باری، درست است که استاد ملکیان به اعتراف خودشان همان پروژه عقلانیت و معنویت شان نیز حاصل ۶۰۰ نکته گردآوری شده است اما باید گفت در بسیاری مواقع در سه کاری که ایشان برای خود قائلند در بسیاری مواقع نوآوری کرده اند و امکان درست فهمیدن را فراهم کرده اند، که این کار را نباید کم ارزش دانست. این کار را تنها کسانی می توانند به خوبی انجام دهند که با صبوری مطالب را بخوانند در آنها بیندیشند و بین آنها منظومهوار پیوند برقرار کنند.
نکته دیگر قابل تامل در کلام ایشان این است که او خود را متفکری می داند که در هر مرحله از عمرش مسائلی داشته و برای حل آنها مطالعه کرده و سپس بخشی از یافته هایش را با دیگران در میان گذاشته است. این سخن بسیار تامل انگیز است که فردی در راستای دغدغه های فردی اش بیندیشد نه آنکه ببیند در بازار کالای چه سخنی خریدار دارد و به آن بپردازد. این رویکرد از یک اصالت برخوردار است هر چند گوینده آن عامل کامل به آن نباشد.
نتیجه
نباید تواضع استاد مایه داوری نادرست درباره جایگاه شان در توسعه تفکر در ایران(بدون ارزیابی مثبت یا منفی) شود، هر چند با دستاوردهای فکری ایشان همداستان نباشیم اما دو نکته آمده در کلامشان که رنگ اخلاق علمی دارد را باید در عالم تفکر جدی گرفت.
غلامرضا خاکی.دی ماه 1403