از دیگران: همه فصلهای من

از دیگران:  همه فصلهای من

همه ی فصل های من

همه ی فصل های بی فصل

پاییز موزون و  موروثی

باد را برقصان و برگ های گیر مانده و شاخه های خیالباف را

حالا می بینم می شود هم

کسی خودش با بخش هایی از خودش برقصد

شیخ می گفت بسوی خدا برقصید

ولی شاید به سمت رقص باید تقرب برد

معلم می گفت وقت نواختن باید بخوانی

و من وقت خواندن ، می ماندم مانند پشه در تارهای گلو و ساز

کدام می نواخت کدام نواخته کدام مرتعش

اما حالا این تویی که هم زمان و بی زمان، بجا و بی جا

فضا را می موزونی

یک زمان میزان آن،  یک زمان موزون او

میزان و موزون ، بعد تو بی وزن ی است

مثل خاشاکی در خنکای  هوهوی سکوت

با تو همه چیز،جسور می شود سمع می شود و سماع و سهم چشم

همه می رقصند و ما، ما می شویم

زیبای پاییزی ام، فیلسوفی گفته بود

پایان ها ، شروع دوباره اند در لباس جشن،  با شراب شب آخر

ما شام آخرمان را نخوردیم، اما عیسی هنوز مآیوس نیست

تابلوهایی که کشیدند از ما، عصرهایمان را بی عصاره فشرد

از قاب پایین می آیم، رد می شوم از دیوار، پله ها و نرده ها

روی صورت برگ ها می نشینم به مراقبه

روی رنگ هایی که در هر پرش پاشیدی

نمازی روی ستبر صریح پوست، با آواز عریانی ساعدهای صامت درخت و لمس باد

نماز من نماز مسافر  است شکسته و گذران

و السلام به استقبال دامان گردان به وقت سماع که آسمان را نیلی می کند، زمین را زرد

دستم را بگیر و دعوت ام کن، مأذون سروهای سرودخوان و خنیاگر

می خواهم در همه دورها که می زنیم

مژده ترک های تابنده دهم، به انارهای آتشین

باد تا همیشه شعله ها را می دمد، می میرد، می روید

 

#نسرین_فرقانی

بیست و یک مهر هزار و چهارصد

ساوه ، خانه ی پدری